یا زهرا
* آوردهاند که شخصی از قافله جاماند و در بیابان سرگردان شد. در راه زنی را دید که همراه با فرزندانش به راه او میرفت. از آن زن سئوال کرد که کیست و راه به کجا میبرد. دید هرچه میپرسد، زن با آیههای شریف قرآن پاسخ میدهد. تعجب کرد. حتی از او پرسید که آیا از آدمیان است یا پریان که زن دوباره با آیهای دیگر پاسخ داد. مرد از همراهان آن زن پرسید که مادر شما کیست و چرا اینگونه جواب میدهد. پاسخ دادند: او فضه، کنیز حضرت زهرا (س) که از 20 سال پیش تاکنون، جز با زبان قرآن سخن نگفته است.
ستم به بانوی آسمانی به روایت پیامبر
شیخ صدوق در خبری طولانی از ابن عباس که در آن، پیامبر (ص) از ستم بر اهل بیت سخن گفته است، مینویسد: دخترم فاطمه، سرور بانوان هر دو جهان است، از نخستین آنها تا واپسینشان. او پاره تن من است. نور چشم و میوه دل من است. روح من است که در وجودم ریشه دارد. او حوریهای است در سیمای انسان. بانویی است که هرگاه در محراب به پیشگاه پروردگارش میایستد، نورش همچون ستارهای که بر زمینیان میدرخشد، بر فرشتگان آسمان پرتو میافشاند. خداوند بر فرشتههای خود میفرماید: فاطمه را ببینید که چگونه در پیشگاه من ایستاده است و رگهایش از ترس میلرزد و با تمام دل خود به بندگی من رو کرده است. شما را گواه میگیرم که شیعیانش را از آتش ایمن خواهم داشت.
پیامبر در ادامه میگوید: وقتی که فاطمه (س) را مینگرم، به یاد میآورم که پس از من چه بر او روا میدارند. گویی در کنار اویم و میبینم که خواری در خانهاش قدم میگذارد، حرمتش را میدرند، حقش را غصب میکنند، او را از ارث بازمیدارند، پهلویش را میشکنند، فرزندش را سقط میکنند و او ناله میزند و مرا میخواند. پاسخش را نمیدهند. کمک میجوید و یاریاش نمیکنند. بعد از من پیوسته غم میخورد و اندوهناک میگرید؛ گاهی از غم قطع شدن وحی از خانهاش و گاهی از داغ جدایی پدرش.
پیامبر میگوید: وقتی شب فرامیرسد، چون صدای مرا که پیش از این، شب را به قرآن زنده میداشتم، نمیشنود، وحشت میکند. به خود مینگرد که در روزگار پدرش عزیز بود و اینک او را خوار داشتهاند. در این هنگام، خدای تعالی با فرشتگان خود همدم او میشود و همانگونه که به مریم، دختر عمران خطاب کرد، او را میخواند که: ای فاطمه! خداوند تو را برگزید و پاک ساخت و تو را به زنان جهان برتری داد. ای فاطمه! فرمانبر پروردگار خود باش و سجده کن و با رکوعکنندگان رکوع کن. بعد از این، رنجوری فاطمه آغاز میشود. بیمار میشود و خدای تعالی، مریم را نزدش میفرستد تا او را پرستاری کند و مونس تنهاییاش شود. در این هنگام، دخترم فاطمه میگوید: پروردگارا! من از این زندگی به تنگ آمدهام و دلم از مردم دنیا گرفته است. خدایا! مرا به پدرم برسان. خدا نیز او را به من میرساند و فاطمه، نخستین فرد از اهل بیت من است که به من میپیوندد. آن وقت، فاطمه، رنجور، اندوهگین و غمناک در حالی که حقش را غصب کرده و او را کشتهاند، نزد من میآید. من در آن هنگام میگویم: پروردگارا! کسی را که به او ستم ورزیده، لعنت کن. خدایا! آن که حقش را غصب کرده، جزا ده و هرکس که او را خوار داشته، ذلیل کن. آن را که دو پهلوی او را تا به حد سقط جنین ضربه زده، در آتش خود جاودانهدار. سپس ملائکه آمین میگویند.